جدول جو
جدول جو

معنی پناه آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

پناه آوردن
پناهیدن، به کسی یا جایی پناهنده شدن
تصویری از پناه آوردن
تصویر پناه آوردن
فرهنگ فارسی عمید
پناه آوردن
(وَ)
پناهیدن. التجاء. ملتجی شدن:
بیش از این از من نمی آید که آوردم پناه
از تف دوزخ بخاک آستان این جناب.
مفید بلخی.
تعفﱡق، پناه آوردن بکسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
پناه آوردن
پناهیدن پناه بردن
تصویری از پناه آوردن
تصویر پناه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پناه کردن
تصویر پناه کردن
پناهنده شدن، پناه بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
پناهنده شدن، برای مثال پناه می برم از جهل عالمی به خدای / که عالم است و به مقدار خویشتن جاهل (سعدی۲ - ۶۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گواه آوردن
تصویر گواه آوردن
شاهد آوردن، دلیل و حجت آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیام آوردن
تصویر پیام آوردن
منتقل کردن پیام کسی به دیگری، پیام گزاردن، پیام رساندن، برای مثال گوش دلم بر در است تا چه بیاید خبر / چشم امیدم به راه تا که گزارد پیام (سعدی - لغت نامه - پیام گزاردن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیه آوردن
تصویر پیه آوردن
کنایه از چاق شدن، انباشته شدن چربی در عضوی از بدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ بَ سَ)
مرکّب از: ب + راه + آوردن، ارشاد کردن. هدایت کردن، راهی غیر راه متعارف خانه که از آنجا نیز آمدوشدکنند. (برهان) (ناظم الاطباء)، رجوع به بربار شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
پیغام گزاردن. رساندن سخنی یا نامۀ متضمن گفتاری از کسی بدیگری. پیام آوریدن:
یارب از فردوس کی رفت این نسیم
یارب از جنت که آورد این پیام. ؟
سعدی.
تا پای مبارکش ببوسم
قاصد که پیام دلبر آورد.
سعدی.
نسیم سبزه و بوی ریاحین
پیام آورده از خسرو به شیرین.
؟
لغت نامه دهخدا
(سَ اَ دَ زَ دَ)
گواه کردن. شاهد آوردن. گواه گرفتن. رجوع به گواه کردن و گواه گرفتن شود، مناجات کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ایجاد نعمت و رفاه کردن، شادی آوردن: کنون دانش و داد باز آوریم بجای غم و رنج ناز آوریم. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نام آوردن
تصویر نام آوردن
شهرت یافتن مشهورگشتن معروف گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیه گرفتن در آمدن پیه گرد عضوی، 0 نابینا شدن: بعد عمری کامشب آن مه محفل آرای منست پیه اگر چشم رقیب آرد چراغم روشنست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه کردن
تصویر پناه کردن
در حمایت کسی یا چیزی در آمدن زنهار خواستن پناه بردن التجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای آوردن
تصویر پای آوردن
پایداری کردن مقاومت کردن بر پا ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواه آوردن
تصویر گواه آوردن
شاهد آوردن گواه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
رساندن پیغامی (کتبی یاشفاهی) تبلیغ رسالت پیغام گزاردن: بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را از آن پیغمبر خوبان پیام آورد مستان را. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
پناهیدن یا بکسی یا چیزی پناه بردن، پناه گرفتن بوی التجا ملتجی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
Resort
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
recourir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
לפנות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
सहारा लेना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
mengandalkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
พึ่งพา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
toevlucht nemen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
求助
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
recurrir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
ricorrere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
recorrer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
uciekać się do
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
звертатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
zurückgreifen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
прибегать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
頼る
دیکشنری فارسی به ژاپنی